معنی تیمسار فرنگی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
تیمسار. (اِ) کلمه ای است که آن را به عربی حضرت می گویند. (برهان) (آنندراج). در پارسی کلمه ای است برای تعظیم که به عربی آن را حضرت خوانند و آن را تیمشار نیز گویند. (انجمن آرا). لقبی است برای تعظیم مانند جناب و این لقب از شت که به معنی حضرت است پست تر می باشد. (ناظم الاطباء). || امروز عنوان خطاب امرای لشکر، از سرتیپ به بالاست. (حاشیه ٔ برهان چ معین).
فرنگی
فرنگی. [ف َ رَ] (ص نسبی) منسوب به فرنگ. اروپایی. افرنجی. (یادداشت بخط مؤلف). اروپایی. مسیحی. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
خط ماهرویان چو مشک خطایی
سر زلف خوبان چو درع فرنگی.
سعدی.
چو ترک دلبر من شاهدپشنگی نیست
چوزلف پرشکنش حلقه ٔ فرنگی نیست.
سعدی.
ترکیب ها:
- توت فرنگی. فرنگی باف. فرنگی دوز. فرنگی ساز. فرنگی مآب. فلفل فرنگی. کلاه فرنگی. گوجه فرنگی. هویج فرنگی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) یک تن از مردم اروپا. (یادداشت بخط مؤلف).
فرنگی باف
فرنگی باف. [ف َ رَ] (نف مرکب) آنکه بطرز فرنگی ها چیز میبافد. || (ن مف مرکب) پارچه یا هر منسوج دیگر که بشیوه ٔ فرنگی بافته شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
عنوان صاحبمنصبان بالاتر از درجۀ سرهنگی، مترادف جناب یا حضرت. δ از واژههای دساتیری است،
فارسی به انگلیسی
Brass Hat, General, Ranking
فرهنگ فارسی هوشیار
عنوانی که در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا، بجای جناب یا حضرت
قلم فرنگی
خامک فرنگی کلک فرنگی
فلفل فرنگی
پلپل فرنگی
لوبیا فرنگی
تلک فرنگی
فرنگی
اروپایی
گویش مازندرانی
گوجه فرنگی
معادل ابجد
1071